چقدر فیلم نویسی نویسی و زندگی بهم گره خوردهاند..
وقتی اصول و روشش را میخوانی انگار زندگی را مرور میکنی.. انگار مهندسی زندگی را کشف کردهای...
عجالتا این دو مثال اینجا باشد:
مثلا در ایده ناظر با رویکرد کنایی منفی تو یاد میگیری که زندگی به این است که یک جاهایی باخت بدهی.. باید یاد بگیری با کنار گذاشتن هدف میتونی به جای درستی برسی
یا مثلا اصغر عبداللهی میگوید پس زمینه همیشه هست اما اصل قصه به پس زمینه آن نیست، چون پس زمینه تغییر میکند.
این میزان نگریستن از دور به واقعیتها هیجان انگیز نیست؟
- ۰ نظر
- ۲۰ آذر ۰۱ ، ۰۰:۴۲