شب آخر
جمعه, ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ۰۱:۱۲ ق.ظ
شب ششم...
ما از شب اول، به خط پایان فکر میکنیم...
برخی حرفهایمان را میگذاریم برای آن شب... بغضهایمان را قورت میدهیم تا شب آخر سر باز کند... برخی بدو بدوها را اصلا میگذاریم برای شب اخر...
اما امشب هیچ چیزش شبیه محاسبات من نبود...
به دلم ماند...
گمان میکردم بی حساب میشود بهره برد... میشود رزق برداشت... میشود برای این همه تلاطم دلم، سکون برداشت...و... اما نشد...
اما
درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد
اه ای دوای درد دو عالم
دوا تویی
ما از شب اول، به خط پایان فکر میکنیم...
برخی حرفهایمان را میگذاریم برای آن شب... بغضهایمان را قورت میدهیم تا شب آخر سر باز کند... برخی بدو بدوها را اصلا میگذاریم برای شب اخر...
اما امشب هیچ چیزش شبیه محاسبات من نبود...
به دلم ماند...
گمان میکردم بی حساب میشود بهره برد... میشود رزق برداشت... میشود برای این همه تلاطم دلم، سکون برداشت...و... اما نشد...
اما
درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد
اه ای دوای درد دو عالم
دوا تویی
- ۰۱/۰۹/۱۸