بودن

و کلمه ها گاه قوت غالب آدمی می‌شوند.‌‌..

بودن

و کلمه ها گاه قوت غالب آدمی می‌شوند.‌‌..

۳ مطلب در بهمن ۱۴۰۱ ثبت شده است

قلبم به قاعده کار نمی‌کند... خسته است و تقلایش برای ادامه دادن ضرب آهنگ تپیدنش را بیشتر کرده...
نفس که میکشم درد تمام قفسه سینه ام را می‌گیرد...
چشم‌هایم به سوزش افتاده اند...
روحم اما «نمیدانم اطلاعی ندارم»... فقط میفهمم که دارد تمام تلاشش را می‌کند به هیچ چیز جز کار فکر نکند... مثل اینکه طفل خود را در روز کمتر از نیم ساعت میبنم..

باید تکه‌های خود را از گوشه وکنار جمع کنم... در گوششان زمزمه کنم دویدن‌های اخر است... دوام بیاورید...
ذهنم را یکجا مستقر کنم... به فرشته دعا بسپارم کارم را در آسمان‌ها پیگیری کند بلکه قفلش باز شود..خطوات شیطان را دور بزنم و مصمم کار کنم...

به خودم وعده بدهم این پیچ آخر را که بگذارنیم میتوانیم به نزدیک شدن لحظه دیدار با انیس النفوس بیشتر فکر کنیم...
آری .. وعده رهایی بخشی‌ست در این لحظات نفس گیر

کاش می‌تونستم یهت بگم
امشب که صدات رو شنیدم و خسته بودی از دلهره تمام این مدت، از اینکه فردا چی قراره بشنوید، چی به دلم گذشت...
کاش میدونستی دلشوره‌های آبان تا الانت، چقدر بخشی از قلبم را به درد میاره...
کاش میشد گفت اینکه نیستم کنارت، چه بغص گلوگیریه... چه رنج عمیقیه...
کاش انقدر فاصله بی رحم نبود... کاش روزگار اینطور نچرخیده بود...

خدایا
برای تمام لحظاتی که غم مانند مردابی من را اسیر خود می‌کند
ترس، تمامم را فرا می‌گیرد
قرار از جانم می‌رود و دلم رختشور خانه‌ای می‌شود...

صداها در هزارتوی ذهن  مدام گم میشود و راهی یافت نمی‌شود... 

برای تمام این لحظات من را ببخش

که یادم رفت است شما با سط الیدین بالرحمی... فارج الهمی،کاشف الکربی...مونسی در وحشت‌هایم... دلیل المتحیرینی... منتهی کل شکوایی

که شما همه غایت دلِ منی...