بودن

و کلمه ها گاه قوت غالب آدمی می‌شوند.‌‌..

بودن

و کلمه ها گاه قوت غالب آدمی می‌شوند.‌‌..

۱۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

امتحان خدا، همیشه مستقیم برای خدا ما نیست...
بعض وقت‌ها ما با رنج دیگران، با غم دیگران امتحان می‌شویم...
اینکه اگر دیگری غمی داشت، چه کنیم برایش...
و خب امتحان سختیست بر خلاف ظاهرش

بعضی حرف‌ها رو حتی اگه حرف دل تو باشه انگار یکی پیدا شده قبلت بگه،یکی که قشنگ‌تر کلمه‌ها رو پیدا کرده براش
مثلا وقتی میگه
"اینجا من بستگی دارم به تو...
به حرف‌هایت، به بودنت،
اینجا اگر تو باشی
فدای سر هر که می‌خواهد نباشد... "

و خب این تو، در شگفت انگیزترین حالت و دلخوش‌کننده‌ترین حالت تویی ..
انقدر که وقتی این روزا مدام می‌خونمش برای خودم،
هر بار پشت بندش چشممو میبندم میگم اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیر النعم...
.
.
و خب ممنونم که میذاری این روز‌ها رو باهم بگذرونیم و من مطمئنم تهش خدا قشنگ‌ترین‌ها رو برات نوشته، انقدر قشنگ که وقتی بهش فکر میکنه اشک از گوشه چشمام میاد پایین و میگم خدایا خیلی کارت درسته که اینجوری سنگ تموم گذاشتی 💜💜💜

خب ما میپذیریم که دوام الحال من المحال
اما سوالی که اینجا مطرحه اینکه چوگونه ما در این تغییر و تحولات وحی
ترک نخوریم🤔
و خب بتونیم خوب بمونیم
باتشکر از ذات اقدس اله

کار برای خدا نباشه تهش باخته...
و خب من الان باختم
بدم باختم
و این همه خستگی و نخوابیدن و بدو بدو تو روزایس که مثلا تعطیلیم
رسما پودر شد رفت هوا
دم و بازدم عمیق همیشه هم حواب نیسست

این روزها برای من
عجیب خبرهای تلخ و شیرین بهم گره خورده
عجیب حال خوب و بدش در چرخشه... میتونه همون وقت که اشک راه پیدا میکنه( برای منی که گریه نمیکنم)، همون حوالی جوری حالم خوب شه که خیلی وقت بوده تجربش نکردم...
این روزها عحیب داره بزرگ میکنه هممونو..
کاش واقعا اخرش دیگه ادم سابق نباشیم

فکر کردن به مرگ خوب است...

این روزها انگار نزدیک‌تر هم شده است...

ذهنم مدام پر از سوال می‌شود...

روزی که نباشم و خبر نبودنم را دیگران بشنوند، چند نفر هستند که واقعا ناراحت می‌شوند...

چه ویژگی از من در ذهنشان می‌ماند... مرا به چه چیزی یاد می‌کنند...

این‌ها به کنار...

اصلا آمدن و نیامدن من به این دنیا تفواتی داشت...

من جوابی برای سوال‌های خدا دارم...

و خب هزار جور فکر دیگر...

و خوش‌به‌حال اون که تو این شلوغیِ عالم ..
حواسش به چیزایی که
باید باشه، هست ...
مثل این روزهای قشنگ ماه رجب...
غرق شد تو دنیا...
بشریت به انحطاط خودش نزدیک شده است و در این رسیدن هر لحظه با خودش می‌گوید السابقون السابقون...
از مرگ آدمی دیگر خوشحال شدن، از مرگ دیگری بهره کشی کردن جز لاشخور بودن، جز پایان انسانیت چه معنی دیگری می‌دهد؟؟؟؟
دیروز استوری گذاشته بودن دعاشون کنید ریه‌اش رو ویروس درگیر کرده و امروز رو همون استوری زدند بخوانید فاتحه‌ای...
.
زمان دیگر برای ما نمی‌ایستد...
هر روز بی‌رحم‌تر از قبل عقربه‌هایش می‌دود...
کاری ندارم برای آدم‌های اطرافتان چه کردید و این جمله همه گیر را که شهر بوی مرگ میدهد دوستت دارم هایتان را بگویید را چقدر زمزمه کردید و چفدر عمل
.
حرف این است که ما برای کاری به جهان امده ایم و حالا ساعت شنی انگار دار به اخرهایش میرسد.. وقت کم است برای ادای دینمان به این زندگی...
هیچ وقت فکر نمیکردم اینجوری درگیر فیلمی بشم که وقتی تموم شد با همون بار اول دیدنش اسم و ویژگی شخصیت‌هاش یادم بمونه...(نامبرده حتی وسط سریال هم اسم شخصیت ها را فراموش میکند) میتونم بگم نهایت فردا اطرافیانم از دستم دیوانه خواهند شد بسکه درباره اش حرف میزنم...
ابد و یک روز ماجرای یک معتاد نیست.... زندگی است... و خب تلخ است و واقعی...
یه جاش میگه: لعنت به خونه ای که بزرگتر نداره...
کاش میشد برای هر کسی که باید بذارم ببینه... ندیدنش براشون آفته