غم تو را چنان عزیز داشت دل که پیش کس
دم از شکایتی که نه! دم از گلایه هم نزد
🪴
دم از شکایتی که نه! دم از گلایه هم نزد
🪴
- ۰ نظر
- ۲۸ فروردين ۰۱ ، ۰۲:۰۸
یکبار در گفتگو با کسی، دلم شکست... آنقدر که دو روزی بهت زده بودم... خشمگین... بغض آلود... حس میکردم ظلمی اتفاق افتاده...
کینه به دل نمیگیرم اما این بار زخمش ماند...
هنوز در مواجهه با آن عزیز،رنجیده میشوم...
کوچکترین خطاییش را بزرگ میبینم...
هر حرفش، رو نوع دیگر تفسیر میکنم...
.
.
هیچ وقت تا این اندازه فکر نمیکردم ته دل آدمی با کسی صاف نباشد جقدر بد است...
کاش فرصت خطا دادن به آدمها آنقدر سخت نبود...
کاش آدمها میدانستند رد زخم بعضی حرفهایشان تا همیشه، چقدررر درد دارد...