از رنجهای بُعد زمان
سه شنبه, ۱۵ آذر ۱۴۰۱، ۱۰:۲۵ ب.ظ
شب چهارم
خوشا به حال مسلمانان صدر اسلام...
به غم مبتلا میشدند، آیهای نازل میشد.. سختیها نفسشان را میگرفت، خدا وعده رهایی را با آیه ای سمتش ارسال میکرد...
اصلا پیامبر را داشتند... نورهای الهی را داشتند... باب گفتگو باز بود...
ما پس از قریب به ۱۴۰۰ سال آمدهایم...
دور، غریب، پراکنده و... باز میتوان گفت اما تلخی با گفتن مکرر میشود...
ما دلمان که میگیرد دلمان میخواهد با شما سخن بگوییم... صدایتان را بشنویم... من میدانم شما اهل نشانهاید و ما حرف نزده جوابهایتان را در گوشه و کنار زندگی ما جا دادهاید تا پیدایشان کنیم..
اما ما گاهی دلمان میخواهد در آغوش شما بباریم... شما دست بر سرمان بکشید.. بگویید سر بالا بیاوریم... بگویید دوستتان داریم... ما گاهی به شنیدن اینها احنیاج داریم...
- ۰۱/۰۹/۱۵