بودن

و کلمه ها گاه قوت غالب آدمی می‌شوند.‌‌..

بودن

و کلمه ها گاه قوت غالب آدمی می‌شوند.‌‌..

برای گذر از روزها

دوشنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۱، ۰۱:۳۴ ق.ظ

شب دوم

روزهای غریبیست و من برای برقراری نسبت و تناسب‌هایم لازم دارم فاطمیه‌های عمرم را مرور کنم... در برخی از آن‌ها ابتلائاتی بود و آغوش مادرانه شما و گذر از مرحله حساس کنکونی آن زمان...
آن سال تعبیر همین بود"وان همه شادمانی چه بیرحمانه کم آورد از هجون غمی جانکاه" 

همه لبخندهای روزهای قبلش، همه شوق و ذوق ریخته در خطوطش به ناگاه تمام شد... 

من نه می‌توانستم آن روزها با کسی حرف بزنم... نه میتوانستم سنگینیش را بر قلبم بار کنم... به سختی نفس میکیشیدم و تلاش میکردم قلبم در سیته بماند..‌ بعد در این بحبوحه رسیدیم به فاطمیه... من می‌آمدم هیئت یک گوشه مینشستم تا صدایم بزنند و فقط خیره به گوشه‌ای نگاه میکردم... 

شما اگر نبودید؟ دست نوازشگرتان اگر نبود، من چه باید میکردم؟ کجا قرار میگرفتم؟ کجا غم‌هایم را می‌باریدم؟ کجا کلمه میشدم و حرف میزدم؟ کدام آغوش پناهم میشد؟ 

چقدر خوب که خدا شما را به قلب‌های ما هدیه داده است...

چقدر خوب که ما مادری چون شما داریم...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">