جراحت
شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۴۵ ق.ظ
(اینها همه موقت است، پاک میکنم.. عجالتا مینویسم بلکه راحتتر بگذرد زمان)
هنوز کامل از خواب بیدار نشده بودم... که پیام اومد از...
دوباره صداها تو سرم چرخید...
میدونی سنگ که نیستیم، بی تفاوت بگذریم... درد داره این روزا... شاید این تصمیم با اینکه شبیه یک مهلکه واقعیه، بهترین تصمیم بود... جلز و ولز کنیم هی که چی بشه؟
کاش واقعا به قول اون دوستمون درست شه همه چی...
کاش ما دووم بیاریم تا اون روز...
هعی... امان از این چرخش بی رحمانه روزگار...
امان ازخودِ آدمی که با کاراش، هر چی توفیقِ سلب میکنه از خودش...
.
راست میگه نویسنده :
غم به جراحت میماند، یکباره میآید...
اما رفتنش
التیام یافتنش
با خداست...
- ۹۸/۰۹/۰۹