دارم ارزشیابی کیفی بچههای دومم رو وارد میکنم
فک کن فسقلیا باید برای درس هدیه بهشون نمره بدیم. همه رو دارم بهشون خیلی خوب میدم...
دونه دونه اسماشون رو تو سایت که میزنم دلم براشون ضعف میره..
واقعیت اینه که برام عجیبه... اخه دومیا خیلیی برام چالش برانگیزن ولی خب الان میبینم که چقدر دوسشون دارم
از باران که واقعا دوستم داره و از وقتی میرم سر کلاسشون از کنارم تکون نمیخوره تا پریماه که به زور جواب سلام میده و زیر زیرکی از پایین چشماش فقط نگاهم میکنه..
یا حتی فاطمه سادات که انقدر ساکته تازگیا اسمشون یادگرفتم.. حتی برای اون مهدی زاده وروجک که زیر میز میشه فقط پیداش کرد...
یا ملیکا که با خودش بلند حرف میزنه... هستی که اگه نباشه من واقعا نمیدونم با کلاسشون باید چی کار کنم بسکه حواسش به همه هست و کمک میکنه...
یا حتیتر مهدیه و نیکا هم تو چشام زل زدن و گفتن درستون مسخرهاست، اونا رو هم حس میکنم دوسشون دارم
اخی چقدر دلم براشون تنگ شده
فکر نمیکردم تعطیل بشه و من انقدر دلتنگ بچههام بشم...
روزهای اولی که میرفتم مدرسه واقعا دعام این بود که قلبم انقدر وسعت پیدا کنه که همشونو دوست داشته باشم از عمیقترین جای قلبم...