بودن

و کلمه ها گاه قوت غالب آدمی می‌شوند.‌‌..

بودن

و کلمه ها گاه قوت غالب آدمی می‌شوند.‌‌..

بخوان مرا و زنده کن...

يكشنبه, ۷ اسفند ۱۴۰۱، ۰۲:۵۰ ق.ظ

دلم هزار تکه است... و هر تکه را غوغاییست

یک تکه دلتنگ کنج صحن انقلاب است... یک تکه دلشوره امانش را بریده، تکه دیگری را عذاب وجدان بلعیده...آن تکه اخم کرده و سر جنگ دارد، مدام دنبال مقصر است برای هرچه که سهمش از زندگیست... یکی دیگر واهمه دارد از روزهای پیش رو... و ..‌. یک تکه توکلش را گم کرده...

خیالم گریز پا است و یکجا بند نمی‌شود...

هنوز به مقصدی نرسیده، عزم مقصد دیگر می‌کند... یکبار تا دور دست‌هاسفر می‌کند، می‌رود آن قاره دور... بار دیگر زمان را جابجا می‌کند تا صدای خنده‌های کسانی که دوستشان دارم را به وضوح بشنود...بعد وسط سرخوشی شنیدن صدای خنده‌ها، باریدنش می‌گیرد...

پاهایم قرار ندارند و به اندازه یک خیابان ولیعصر از پایان تا آغاز نیاز به قدم زدن دارند... تو گویی روحم است که سر پرواز دارد...

.

کاش یک حضرت ابراهیمی دوباره برود بر بلندای کوهی و بپرسد رب ارنی کیف تحیی الموتی...
و خدا بگوید تو صدایش کن زنده کردنش با من...
بعد با نوای آسمانی‌اش مرا صدا بزند تا تکه‌هایم از اکناف خودشان را جمع کنند... 

از پس صدای روح بخشش، حیات بدمد در تک تک سلول‌هایم... غبار بروبد.. شوق جان تازه بگیرد... 

آقای امام حسین

 شما ابراهیم زندگی ما باش... صدایمان کن...

 

نظرات  (۱)

  • شاگرد خیاط
  • تکبیر

    آقا تکا تکه ایم و سر کوههاییم

    پاسخ:
    به امید صدا زدن آقا...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">