شب میلاد
يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۰، ۰۱:۴۲ ق.ظ
درستش این بود روی پا بند نشویم
یک جعبه شیرینی دست بگیریم، سر از پا نشناسیم و کوچه بازار را مهمان کنیم به یمن میلا شما...
آواز سر دهیم، شور بخوانیم و شادی را در شهر پخش کنیم...
اما حالا غم شره کرده در جانم... میآید میرسد به پشت پلکهایم.. راه نمیاد عقبگرد میکند، در گلو حبس میشود راه نفس را میگیرد...
میدانید آقای امام حسین ما اینطور وقتها که میرسد مینشینیم به محاسبه... که فاصلهیمان با شما چقدر است؟ شما کجا به ما گفتید بیا، ما طاقچه بالا گذاشتیم نیامدیم...
محرابیان نتایجش خوب نبود... خودتان راست و ریست کنید این روزگار را
یک جعبه شیرینی دست بگیریم، سر از پا نشناسیم و کوچه بازار را مهمان کنیم به یمن میلا شما...
آواز سر دهیم، شور بخوانیم و شادی را در شهر پخش کنیم...
اما حالا غم شره کرده در جانم... میآید میرسد به پشت پلکهایم.. راه نمیاد عقبگرد میکند، در گلو حبس میشود راه نفس را میگیرد...
میدانید آقای امام حسین ما اینطور وقتها که میرسد مینشینیم به محاسبه... که فاصلهیمان با شما چقدر است؟ شما کجا به ما گفتید بیا، ما طاقچه بالا گذاشتیم نیامدیم...
محرابیان نتایجش خوب نبود... خودتان راست و ریست کنید این روزگار را
- ۰۰/۱۲/۱۵