حسرت ها....
چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۱۷ ق.ظ
دکمه ورود به اسکای را که میزنم... اسمشان تک به تک که میآید پایین اسمم مینشیند.. شروع میکنم به سلام و احوال پرسی... کلاس 7 ونیم شروع میشود و قاعدتا نبود جبری شبیه نشستن پشت نیمکتهای مدرسه، در کنار هوای سرد این روزها، از تخت دل کندن را برایشان سخت کند و حداقل چند دقیقهای از کلاس را از زیر پتو همراه باشند...
برای همین باید بلندشان کرد. اگر زورم رسید به ورزشی و اگر هم نه به همین که صبحانه خوردید؟ اگر نه بدویید لقمه ای، چایی کنار دستتان بگذارید قند خونتان تنظیم شود...
طفلکیهای محصور در پشت مانیتورها...
نوبت که میرسد به شروع درس، چشم میبندم و تک تکشان را مقابل تصور میکنم...
کاش روزگار انقدر غریب نبود...
که سهممان از هم فقط خیال بودن آدمها باشد...
کاش برسد روزی که بیایند مدرسه، بی واهمه دستشان را بگیرم باهم بدوییم و سیر بخندیم در این روزگار که گاه خنده هم سخت است...
کاش میشد چشم هایشان را دید... لاقل بفهمیم این چشم ها میتوانند درس گوش بدهند یا رها کنیم این چارچوب ها را.. این مثل ماشین درس دادنمان، مثل ماشین تکلیف نوشتنشان را...
کاش روزگار جور دیگری بچرخد... گناه دارند این طفلک های مظلومم...
برای همین باید بلندشان کرد. اگر زورم رسید به ورزشی و اگر هم نه به همین که صبحانه خوردید؟ اگر نه بدویید لقمه ای، چایی کنار دستتان بگذارید قند خونتان تنظیم شود...
طفلکیهای محصور در پشت مانیتورها...
نوبت که میرسد به شروع درس، چشم میبندم و تک تکشان را مقابل تصور میکنم...
کاش روزگار انقدر غریب نبود...
که سهممان از هم فقط خیال بودن آدمها باشد...
کاش برسد روزی که بیایند مدرسه، بی واهمه دستشان را بگیرم باهم بدوییم و سیر بخندیم در این روزگار که گاه خنده هم سخت است...
کاش میشد چشم هایشان را دید... لاقل بفهمیم این چشم ها میتوانند درس گوش بدهند یا رها کنیم این چارچوب ها را.. این مثل ماشین درس دادنمان، مثل ماشین تکلیف نوشتنشان را...
کاش روزگار جور دیگری بچرخد... گناه دارند این طفلک های مظلومم...
- ۹۹/۰۹/۱۹
سلام
عه :))))))
ایول
یه معلم گوگولی :)))))
البته شما بگید بهشون برن چایی بخورن یحتمل نود درصدشون هنوزم زیر پتو دارن با بقیه بچه ها چت می کنند :))))
البته دبستان که نیستن ؟ (ایموجی تفکر عمیق )