زیاده حرف زدم
يكشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۱۵ ب.ظ
کارد بزنند، خونم در نمیآید...
هر از گاهی یک صیحهای میکشم که مگر میشود کسی چنین بیمهابا بتازد؟
غدبازیام گرفته است و گرنه بجای قورت دادن بغض، میگذاشتم اشکهایم پایین بیاید..( نمیدانم چرا هر وقت دلم میخواهد فریاد بزنم، کنارش گریهام میگیرد؟ )
بگذریم...
اینجا چرا دارم اینها را میگویم؟ سوال بجاییست.
هیچ وقت نباید فکر کنیم ما خوبیم، ما برای آدمهایی که اطرافمان کافی هستیم... بعد خیال کنیم در بحرانها ما همیشه پیششان بودیم... اگر کسی بد است ما نیستیم، دیگریست...
این همان نقطه خطرست. همانجایی که باعث میشود خودمان با دست خودمان، چشم روی اشتباهاتمان ببندیم. ما خوب قصه باشیم و دیگران بد قصه...
یادمان برود ماهمکم دل نشکاندیم...
.
ما زنگ زدیم امشب به کسی که اگر قرار بود زبان به گلایه باز کنیم، چیزی شبیه کوه اتشفشان میشدیم، اما بد قصه ما شدیم و خوب قصه آنها... و خب ما به این همیشه بدهکار دیگران بودن عادت کردهایم 😊
هوووووووف
:)
هر از گاهی یک صیحهای میکشم که مگر میشود کسی چنین بیمهابا بتازد؟
غدبازیام گرفته است و گرنه بجای قورت دادن بغض، میگذاشتم اشکهایم پایین بیاید..( نمیدانم چرا هر وقت دلم میخواهد فریاد بزنم، کنارش گریهام میگیرد؟ )
بگذریم...
اینجا چرا دارم اینها را میگویم؟ سوال بجاییست.
هیچ وقت نباید فکر کنیم ما خوبیم، ما برای آدمهایی که اطرافمان کافی هستیم... بعد خیال کنیم در بحرانها ما همیشه پیششان بودیم... اگر کسی بد است ما نیستیم، دیگریست...
این همان نقطه خطرست. همانجایی که باعث میشود خودمان با دست خودمان، چشم روی اشتباهاتمان ببندیم. ما خوب قصه باشیم و دیگران بد قصه...
یادمان برود ماهمکم دل نشکاندیم...
.
ما زنگ زدیم امشب به کسی که اگر قرار بود زبان به گلایه باز کنیم، چیزی شبیه کوه اتشفشان میشدیم، اما بد قصه ما شدیم و خوب قصه آنها... و خب ما به این همیشه بدهکار دیگران بودن عادت کردهایم 😊
هوووووووف
:)
- ۹۹/۰۱/۱۰