بودن

و کلمه ها گاه قوت غالب آدمی می‌شوند.‌‌..

بودن

و کلمه ها گاه قوت غالب آدمی می‌شوند.‌‌..

چیزی را کَم دارم؛ شاید اُمید، شاید فراموشی، شاید یک دوست و شاید خودم را...

- محمود درویش -

تمایل به کناره گیری پدیده جالبیست که دارد رویم نصب می‌شود.
زورم نمیرسد که مانعش شوم شاید هم حوصله مقاومت در برابرش ندارم.
عواقبش چیز خوشایندی نیست(مثلا برگردی ببینی دیگز هیچ کس نیس:( )  اما عجالتا مسیر پیش روست:|

اما از مزایای این برنامه جدید حذف توقعات از تمام افراد نزدیک و چه بسا حذف مسئولیت ها از گردن خویش است... گاهی طی کردن سختی‌ها، تنهایی بهتر است. 

از نعمت‌هایی که خداوند می‌توانست در زندگی من قرار دهد این بود که رفیقانی داشته باشیم که وقتی دور هم جمع شدیم پل و تن ماهی بخوریمو از خوشحالی هی لبخند بزنیم و حتی آن حجم همهمه و صدا، وقتی به تن ماهی می‌رسد از دیدار با این معشوقه سکوت برگزیند و لذت ببرد...
منت خدای عز و جل را هزار و سصد و ۶۵ مرتبه بابت این نعمتی که ما امروز فهمیدیم از آن برخورداریم

به باور من تمیزی همیشگی خانه، نوعی مُردگیست..
انگار نه کسی رفته نه کسی آمده... کسانی نبوده اند دورهم شام بخورند، بعدش چای که لیوان‌ها تمام شود... 

شتابی نداشته زندگیشان که نرسند لباس‌ها را پس از خشک شدن، بر سر جای خود بگذارند...

بچه‌یشان حوصله بازی نداشته و همه اسباب‌بازی‌ها سر جایش است.‌‌... 

گاهی نامرتبی نشانه حیات آن خانه است... که کسی هست حتی اگر سودا در بدنش بالا زده و وسواس است، اما باز شلوغی خانه لازم است برای شکستن یکنواختی هر چیزی جای خود...

باشد کهواین اوضاع با سامان شود...

 

گاهی که دلم برای تو تنگ می‌شود...از سر برهم نخوردن حاشیه امنت، دل تنگیم را پشت حنجره‌ام نگه میدارم و نمیگویمت...

بعد خیال میکنم تو نشسته ای مقابلم با طعم سکوتی که معلوم است حرف دارد و انقدر مزه مزه میکندشان تا از صرافت گفتنشان می‌افتد، نگاهم میکنی و من هر چه حرف فروخورده ام را میگویم
بعد خیالم راحت می‌شود که تو هستی و لخ لخ کنان سراغ ماراتون این روزهای زندگی ام میروم..

یحتمل بعد از پروژه پایان نامه، بتوانم یک کتاب از زیست تجربه‌های درباره مناسبات بشر و زمان بنویسم🤐
مثلا اینکه همه کارها، برنامه‌ها، سفرها را کنسل میکنی کار کنی، و بعد از پیچاندن همه آدم‌ها، درست در لحظاتی که حتی وقت خوابیدن در شب هم نداری، هر چیزی که پیچانده بودی یکی یکی تو را در دام خود می‌کشند. :)
شب‌ها برای اینکه دندان درد امانم را نبرد، یک ژلوفن خود را مهمان می‌کنم و گرنه از دم دم های صبح دیگر درد مجالم نمی‌دهد...
.
سویه جدید کرونا اینطور است که ابتدا سرعت انتقال بوده و سپس ویروس شده، لذا دسته جمعی آن را گرفتیم... و از زیبایی‌های زندگی جمعی همین مریض شدن های دسته جمعیست.. البته که باز خدا را شکر که ضعیف است...
.
روزها به اشپزی، رسیدگی به وضع بیماران حاضر در محل میگذرد...
استراحت دو سه روزه بعد از شکست پیاپی از گرفتن مصاحبه‌ها، ده روز دیگر را هم ضمیمه خود کرد و همین بازگشت به کار را سخت کرده است...
.
جمعه شب اول محرم است ومیخواستم همه کار تا ان زمان تمام شده باشد که کاش بشود...
.
یکی از نیازهای جدی من و چه بسا همه آدم‌ها در دسترس نبودن است...
حالا به حساب آنکه مدام منتظر هماهنگی مصاحبه ها هستم، گوشی دستم است، نوتیفکش‌های همیشه خاموش روشن است و این وسط جواب همه را هم میدهم...
این چرحه، مثل سرعت گیرهای خیابان، سرعت کارم را به قدری کم کرده است که هر چه میدودم نمیرسم .. اصلا نمیتوانم بدوم...
و باز به تبع هزار گره دیگر انداخته است به کارم...
دلتان کشید برای این گیر وگورهای پایان نامه ما دعایی کنید.
روحِ آدم را می‌جوند
تا حرفِ خودشان را به کرسی بنشانند؛
نه به عشق فکر می‌کنند نه به گذشته‌ها
و یادشان نمی‌آید که روزی، روزگاری
گفته‌اند: دوستت دارم…!

#عباس‌معروف
چنانکه دلتان خواست از زندگی بیفتید و با سرعت چی مسیر تباهی و بیهودگی را طی کنید بازی 2248 را بر گوشی نصب کنید.
بازی باخت ندارد و شما با کمی فقط کمی دقت میتوانید در مسیر بازی پیشرفت کنید. خب شما برای اعتیاد به بازی دیگر به چه احتیاج دارید؟
احتمالا بگویید هیجان که باید بگویم بله هیجانی هم دارد نه در حد بازی های کلش واینا، در حد خودش
تا کشفی دیگری از روزهای پایان نامه نویسی