سوالی که از غالب ترانه سراهای جدید باید پرسید اینکه حاجی چی میزنی دقیق؟
این حجم خزعبل رو چطور میریزی در شعر...
و بیچاره حافظ . سعدی و فردوسی و مولانا که این میزان تنشان در گور میلرزد از اینان
- ۱ نظر
- ۰۷ آذر ۹۹ ، ۱۸:۳۵
سوالی که از غالب ترانه سراهای جدید باید پرسید اینکه حاجی چی میزنی دقیق؟
این حجم خزعبل رو چطور میریزی در شعر...
و بیچاره حافظ . سعدی و فردوسی و مولانا که این میزان تنشان در گور میلرزد از اینان
دوست داشتن که به اوج میرسد
وقتی همه چیز برخلاف ذات اصلی دنیا، سرجایش قرار میگیرد...
میان خوشی ها...همان قدر که زیر لب باید گفت الحمدلله علی کل حال
یک چشمک هم باید به ذات اقدس اله زد و گفت : میخوای بگیری این اوج خوشی رو بگیر... حکم آنچه تو میفرمایی...
پایان نامه برای من تبدیل شده است به یک قورباغه بزرگ و زشت...
یک کلاف سردر گم که نمیدانم چه خواهد شد. از کجا شروع کنم..
هر بار که به این قورباعه میرسم هر کاری میکنم چز قورت دادنش...
بعد توی ذهنم غولش بزرگ و بزرگ تر میشود...
خدا هیچکس را اسیر پایان نامه نکند.
به قول یکی دعا کنید به شرش نمونم
شب آخر...
وقتی قرار شد چند صباحی به خانه پدری برگردم.... شده بودم برج زهرمار... کارد میزدند خونم در نمی آمد... از عالم و ادم شاکی که ما نخواهیم کسی به فکرمان باشد کدام کس را باید مشاهده کنیم... الغرض روز اول چنان اخلاق محمدی داشتیم که ابوی خطاب به بقیه میگفت : این ما رو میکشه😶
به گمانم مادر هم حرف های ما را شنیده بودم و بعد یکبار نه از سر کنایه گفت میدونم ممکنه سخت بگذره اینجا بهت ولی بخاطر خودته...
الغرض گذشت... نزدیک به یک ماه شد به گمانم...
من خیلیی چیزها یادم رفته بود... همین چیزهای جزئی کوچک را...
گذراندن ساعات زیادی از شب وروز را به تنهایی ، خوشی های ساده را از یام برده بود...
خوشی های ساده ولو در حد دور یک سفره جمع شدن... صبح از سر و صدای دیگران بیدار شدن...
چای خوردن دسته جمعی و ...
به هر حال یادآوری خوبی بود جهت مرور زندگی...