بودن

و کلمه ها گاه قوت غالب آدمی می‌شوند.‌‌..

بودن

و کلمه ها گاه قوت غالب آدمی می‌شوند.‌‌..

حالا که تولدت شده، نشسته ام به مرور تو... 

به همه بودن عمیقی که داشتی... که داشتم... به همه حرف هایی که فقط تو می‌فهمیدی... به همه لحظه‌هایی که می‌آمدی با هیجان می‌گفتی بیشتر از این نمی‌توانم نگویم... به تو می‌گویم ولی قول بده نگویی به کسی... 

به همه وقت‌هایی که مطمئن بودم تو هستی... مطمئن بودی هستم...

به همه بلند خندیدن‌ها... حتی مسخره کردن‌ها... از پشت پنجره کلاس صدا زدن...

حالا هر چه هست فاصله است... کلام به دو پیام میرسد سلام خوبی خوبم و هیچ... 

...

همه‌اش تقصیر تو نبود... یکجا هم تو برگشتی من دلم نبود و باز رفتی ... 

ولی حالا دلم برلی داشتن تو... تنگ‌شده است...

دقیقا تو همین نقطه که از شدت کار و استرس و بدو بدوهاش قلبم درد میکنه
داشتم فکر میکردم من واقعا همه چیو سخت تر از چیزی که هست میبینم
خیلی سخت تر

به طبع فشار روانی بالاتری رو تحمل میکنم

سخت تر میرم دنبال انجامش و هزار و یک چیز دیگه....

 

باید تلاش کنم هر چی رو همون قدر که هست ببینم نه بزرگتر

 

وقتی قرار دو صبح عمر کنیم

وقتی میفهمیم تو این دو صباح عمر بودنمون برای یه سریا ضروریه... چرا دریغ میکنیم؟؟؟؟

یک دوستی داشتیم

جوان بود

مرد خوبی بود... سال ها بود کبدش سرناسازگاری داشت... تا اینکه امانش را برید و ...

4 فرزند داشت.. یک دختر پنجم دبستانی و سه قلوهایی که امسال دوم دبستان بودند...

امروز تمام دردهایش برای همیشه تمام شد...

از ضبح که شنیدم... انگار غربت تمام جانم را گرفته است.... انگار دنیا انداخته باشد تمامان را گوشه رینگ و بزند...

هی بعض قورت دادم.. نفس عمیق کشیدم... شروع کردم به چیدن کلمات که بگویم خدایا ما گناه داریم... ماطفلکی های ضغیف از این همه دیدن غم به تنگ آمده ایم...

 

خدای قشنگم ما گاهی آنقدر کم می آوریم که یادمان میرود شما خدایی خود را بلدید و مهربان تر از همه مایی...

 

اساسا ننوشتن دو دلیل دارد یا واقعا تهی هستیم و چیزی نیست که بنویسیم یا انقدر حرف هست که مثل کلاف گره خورد و پیدا کردن سر کلاف برای شروع حرف زدن کار سختی شده ‌....
الغرض حرف زیاد است... حوصله کم برای گفتن...
من یادم نمیاد برای امتحان های خودم انقدر هربار استرس داشته باشم که وقتی میخوام از این وروجک ها امتحان بگیرم استرس میگیرم
خدایا کرونا رو میدی
اعصابشم بده
به بقیه بیشتر بده که فک نکنن گرفتیم قطعی میگیریم
خدایا تو شاهد باش به چه اسارتی گرفتار شدیم ضمن اینکه خودتون واقفید ما ادم این وضعیت نیستیم ولی چون شما میخواید خون خونمو میخوره ولی سعی میکنیم غری به جان شما نزنیم
ماچ و موچ به شما بابت ادم های باشکوه
یه شعار مزخرفی که هست اینکه نه مذهبیا باید همه شاخه ها رو بلد باشن و برن
از سر همین شعار تباه و بی قاعده
ما رو فرستادن رفتیم عکاسی fasion beaty یاد بگیریم
و حقیقتا هر چی میگذره بیشتر پی به عمق حماقت مرتکب شدم میبرم
😤😤😤
قوی بودن داره ما رو میکشه...
ما با دردها و رنج هامون جوری برخورد میکنیم که انگار تعدادی سوسک کشتیم داریم میزنیم زیر فرش...
اما باید شجاعانه از ضعف ها، ناتوانی ها و رنج هامون حرف بزنیم....
مجتبی شکوری میگفت اینا رو تو کتاب باز

این جمله جدید که افتاده تو دهنم که آدمیزاد با گفتگو زنده است، باهم حرف بزنید مشکلات حل میشه...

هی هم راه میرم به همه میگم‌هاااا 

یکی باید به خودم بگه