تا یار که را خواهد
و میلش به که باشد...
- ۰ نظر
- ۱۷ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۰۹
تا یار که را خواهد
و میلش به که باشد...
این بنای شماست و ما با همه غرهایمان، میخواهیم که راضی باشیم به آنچه شما میپسندی...
در این میان اگر بناست هر بار ما بین این خوف و رجا دلمان بریزد.. دوباره بلند شود... بریزد...
چارهای نداریم جز اینکه بخواهیم خودتان خوفمان را به رجاء برسانید که ما کوچکتر از آنیم که خوفمانامانمان را بِبُرد...
و الغرض که ارحم من راس ماله الرجاء...
ماچ جمیع بندگان به شما ذات اقدس اله
جای تو خالیست
در تنهاییهایی که مرا
تا عمیقترین درههای بیقراری
میکشانند
جای تو خالیست
در سردترین شبهایی که
که لبخندهای مهربانی را به تبعید میبرند
جایتو خالییت
در دریغ نامکرری
که به پایان رسیدن را فریاد میکنند
جای تو خالیست
در هر آن ناکجایی!
که منم...
حمید مصدق
ولی خب ما واقعا تو فکر شماها نیستیم که بدونیم خیلی چیزها رو...
ما تو دل شماهم نیستیم که بفهمیم چی داره میگذره...
ما همین نشونههای رفتار شما رو میبینیم...
بعد میگیم که خب یعنی اینجوریه...
تو نبودی، دلخوشی چه رنگی بود؟ اصلا چه شکلی بودش؟
کجا میشد یَلِه (رها) شد از اینهمه خستگی؟
کی ممکن بود اینهمه حال خوش رو نفس بکش و هربارش عمیقتر از قبل بگم
اللهم اغفرلی الذنوب التی تغییر النعم...
.
چشمامو ببندم
یه قاب بگیرم از این روزهایی که تو انقدر پررنگی... نگهش دارم عمیقترین جای دلم...
.
میدونی بعضی روزها
یه جون، به جونهای آدم اضافه میکنه... مثل امروز
سایهات مستدام
و انگار ما ایستادهایم و زمان با شتابی انتقام گونه از کنار ما، میگذرد...
انتقام تمام لحظاتی که باید قیام میکردیم و رخوت، ته نشینمان کرد..
.
و وای بر من اگر ۲۴ سالگیم هم تمام شود و شبیه چیزی که فکر میکردم نباشم...
حالا که حرف زدم و استخوون سبک کردم...
و باز خیره موندم یه گوشه و فکر پشت فکر افتاده به سرم...
حالا میتونم بگم
زحمت چه میکشی پی درمان ما طبیب
ما به نمیشویم و تو بد نام میشوی
اینجوری
ولی خب بازم الحمدلله
و ما تاوان روزهایی را که باید زندگی میکردیم و نکردیم
و غفلت کردیم از لحظههایش را
با یک حسرت ابدی باید پس بدهیم...
محبوب من
خدایا به هر که دل بستم، تو دلم را شکستی. عشق هرکس را که به دل گرفتم، تو او را از من گرفتی. هر کجاخواستم دلِ مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، و در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی و در طوفانهای وحشتزای حوادث رهایم کردی تا هیچ آرزویی در دل نپروم و به هیچ چیز امیدی نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در ددل خود احساس نکنم. خدایا، تو این چنین کردی تا به غیر از تو محیوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم... خدایا، تو را بر همهاین نعمتها شکر میکنم....
نیایشهای شهید چمران
جنگه...
من همیشه گفتم آدمیزاد و حق داره گاهی خسته بشه... چقدر میکشه مگه...
ولی الان فرق داره... جنگه.. ووسط جنگ خستگی، غفلت و یا ه چیز این شکلی بی معنیه...
لذا باید برای گذشتن این روزها، برای اینکه از پسش بربیایم.. دعا کنیم