نباید ترانه سرای آن بگوید
"یه لبخند بده، میخوایم انقد جیغ بزنیم برق بره"
کار شاعر به کجا رسیده که چنین مهمل بافته
گوش ما چقدر تباهی شنیده که اینها را تاب میآورند...
- ۰ نظر
- ۲۶ آذر ۰۰ ، ۰۲:۱۲
آرزوهای بزرگ دم دستی نیستند...
بلند بالایند... خوش میرقصند در دوردست...
خیال داشتنشان هم عجیب حال آدم را خوب میکند... اما تا رسیدن بهشان زحمت بسیار، تحمل رنج ها لازم است
تفاوت عمده ما بانسل قبلمان شوقمان به زندگی است...
ما شوقمان را گم کرده ایم. بین یک مشت تکنولوژی و امکانات اسیر شده ایم و انگار هیچ چیز ته دلمان را عمیقا شاد نمی کند.... کمتر کاری را با شوق انجام میدهیم...
اما پای خاطرات مادربزرگ که مینشینم شوق و دوق زندگی کردنش را در خط به خط زندگی اش میتوان دید... از صبح به صبح صاف کردن کرسی گرفته تا بزرگ کردن 6 تا بچه اش... مهمانداری کردن هایش و همه چی..
حتی حالا که نتیجه دارد... آنقدر که حوصله سر وکله زدن با این کولوچه ها را دارد جوان تر هایش ندارد.
دنیا جای غریبست و به گمان من مادر که نباشد طعم غربتش تلخ تر میشود.
برای دل این رفیق ما که به تازگی مادرش را از دست داده فاتحهای بخوانید.