شب از نیمه گذشته بود اگه اشتباه نکنم...
طی روز اهل حرف زدن نبود...
میگفت:"خدا ما رو با نقطه ضعفهامون امتحان میکنه... انقدر امتحان میکنه تا بالاخره ازش پیروز بیایم بیرون"
درستش اینه که بگیم اینا از روی دوست داشتن شماست و لبخند بزنیم و بریم به از پسش بربیایم ولی...
آخدا خودتون که واقفید ما ضعیفیم... ما کم میاریم... ما شما بغلمون نکنید درمیمونیم تو این زندگی زیبا...
پس بیا و دست از امتحان بردار...
بیا باهم ردش کنیم این روزا رو... یا حداقل نوبت به نوبت بشه امتحانا... همهاش باهم دیگه زیادی زیباست.. ما بگیم هر چه از دوست رسد نیکوست.. ما پروو بازی دربیاریم... ولی شما خودتون ما رو میشناسید که؟
در هر صورت حکم آنچه تو میفرمایی
- ۰ نظر
- ۱۶ آذر ۹۸ ، ۱۸:۴۷