غرق در دوست داشتن شما
شب سوم
من آدمها را دوست دارم...
در دوست داشتنهایم میگردم دنبال حلقههای اتصالشان با شما... کی، کجا، چه چیزی آنها را به شما وصل میکند...
هر چه حلقه اتصال ربطش با شما قویتر باشد، دوست داشتنم بیشتر میشود...
اینها را گفتم که برسم به اینجا...
من آدمهایی که به سرسرای شما پا میگذرند، را دوست دارم. وارد این سرسرای که میشوم، غرق میشوم در دوست داشتن آدمها.. خیلیهاشان را سالهاست میشناسم، بدون آنکه بدانند بزرگ شدنشان را نگاه کرده ام و از تماشای اینکه همه دور شما قد کشیدهایم، قند توی دلم آب کردهام...
جزئیات در این سرای شما دیدنیست و شنیدی.. مثل ضرب آهنگ صدای سینهزنها... یا ریتم نفس گیر افتادن کفشها موقع خروج... مثل چشمهایی که آنقدر برای شما گریستهاند که رنگ شما را گرفتهاند...
من گاهی مینشینم گوشهای و لحظها را قاب میبندم که بر سینهام بکوبمشان.... و ذخیرهیشان کنم برای تمام ضاق صدریهایم...
آه که چقدر خوب که دوست داشتن شما، مدار زندگی ما باشد...
- ۰۱/۰۹/۱۴