بودن

و کلمه ها گاه قوت غالب آدمی می‌شوند.‌‌..

بودن

و کلمه ها گاه قوت غالب آدمی می‌شوند.‌‌..

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چه وضعشه؟» ثبت شده است

فکر کردن به مرگ خوب است...

این روزها انگار نزدیک‌تر هم شده است...

ذهنم مدام پر از سوال می‌شود...

روزی که نباشم و خبر نبودنم را دیگران بشنوند، چند نفر هستند که واقعا ناراحت می‌شوند...

چه ویژگی از من در ذهنشان می‌ماند... مرا به چه چیزی یاد می‌کنند...

این‌ها به کنار...

اصلا آمدن و نیامدن من به این دنیا تفواتی داشت...

من جوابی برای سوال‌های خدا دارم...

و خب هزار جور فکر دیگر...

خدا یه قوم رو از روی زمین برداشت و عذابشون کرد . سر چی؟

اینکه کم فروش بودن... 

یعنی همین خبط که انقدر زیاد شده که قبحش ریخته.. یک قوم رو هلاک کرد...

.

از اینکه کم فروش باشم می‌ترسم عجیب... از اینکه مبادا کم بگذارم که میدونم میذارم برای کاری که بابتش تعهد دادم می‌ترسم... 

ما به بنده‌های شما کم فروشیم... ما حتی نسبت به خودمون کم فروشی می‌کنیم وقتی چیزی که باید نیستیم.... وقتی شما گفتی خلیفتون باشیم ولی حتی شباهتی به شما نداریم... 

خودت راست و ریست کن کارمونو... نگذار این گناه دامن ما رو بگیره... 

ارحم...

جدا از تمام روزها و فصل‌های عمر

از جوانی میپرسند...

 و من در این لحظه، تا به اینجایش... هیچ جوابی ندارم... هیچ... 

خدا همتمان را مضاعف کند تا تباهی سرایت نکرده به باقیمانده‌اش‌‌‌...

 

نه از سر لجاجت با بقیه نه اما دلم نیست وقتی چیزی را همه تعریف میکنند یا میبینند من هم سراغش بروم... 

البته که این وسط در دین این فیلم کارگردان هم موثر است.. مثلا من هیج وقت فیلم های اصغر فرهادی رو نمیبینم...

ولی امشب دیدم

فروشنده را...

در بهتم...

فارغ از موضوع

فرم کار، متن... نقش‌ها..قاب‌بندی‌ها... تک تک جملات‌.. مه چی درست و در حای خود بود.. از هر نشانه ای به موقع کمک گرفته میشد.. هر صحنه که تمام میشد چالشش در ذهن تازه شروع میشد... 

کسی مثل اصغر فرهادی، با ایدئولوژی متفاوت از ما حرفش را میزند... دنیا میبیند... قبولش میکند چون رسانه میفهمد...

آن وقت ما، با این همه حرف نزده برای جهان... یکی بینمان نیست رسانه بلد باشد... ۴۰ سال است که کسی نیست...

شب از نیمه گذشته بود اگه اشتباه نکنم... 

طی روز اهل حرف زدن نبود... 

میگفت:"خدا ما رو با نقطه ضعف‌هامون امتحان می‌کنه... انقدر امتحان میکنه تا بالاخره ازش پیروز بیایم بیرون"

درستش اینه که بگیم اینا از روی دوست داشتن شماست و لبخند بزنیم و بریم به از پسش بربیایم ولی‌‌‌...

آخدا خودتون که واقفید ما ضعیفیم... ما کم میاریم... ما شما بغلمون نکنید درمیمونیم تو این زندگی زیبا... 

پس بیا و دست از امتحان بردار... 

بیا باهم ردش کنیم این روزا رو... یا حداقل نوبت به نوبت بشه امتحانا... همه‌اش باهم دیگه زیادی زیباست.. ما بگیم هر چه از دوست رسد نیکوست.. ما پروو بازی دربیاریم... ولی شما خودتون ما رو میشناسید که؟ 

در هر صورت حکم آنچه تو می‌فرمایی

بعضی وقت‌های یا حتی به عبارت دقیق‌تر و بی‌تعارف‌تر 

در نود درصد اوقات زندگیم حس می‌کنم تبدیل شدم به یک لیست بلند بالا از کارهای عقب افتاده که قرار نیست هیچ کدامشان تیک بخورد...

کارهای عقب افتاده که از سر وظیفه‌است به کنار.‌..

آرزوها و دوست داشتنی‌هایم را هم یکی پس از دیگری از سر وا میکنم و پی‌اش را نمی‌گیرم 

رخوت است یا بختک هر چه هست دست از سرم برنمی‌دارد...

من یه روز از فصار روانی این همه کار جان خواهم داد😭😭😭

التماس دعای هدایت